با تسریع روند شهرنشینی و دگرگونی ساختار جمعیت، اقتصاد دهقانی کوچک چین در حال رشدی غیرطبیعی و سرمایه گذاری در مزارع خانوادگی در حال افزایش است. این پدیده منجر به جذب سرمایه بیشتر در مزارع خانوادگی و ظهور “کشاورزی خانوادگی جدید” شده است. ورود سرمایه به تخصصی شدن تولید و بزرگ شدن مقیاس تولید و رسیدن به اشتغال کامل نیز کمک کرده است. مزرعه خانوادگی در چین که تا 10 سال قبل عمدتاً به کار خانواده و تا حدی به زمین اجارهای وابستگی داشت، امروزه واکنشی سرمایه دارانه اتخاذ کرده از این روی، “مزرعه خانوادگی سرمایهداری” نه تنها نوع جدیدی از موضوع اقتصادی است، بلکه نوع جدیدی از سوژه اجتماعی را نیز در محیط روستاها شکل میدهد. بهعنوان «دهقان جدید»، مالک مزرعه خانوادگی دارای سرمایه، عضوی از نخبگان اجتماعی در روستاها است و بهعنوان نیروی اجتماعی حیاتی در دگرگونی جامعه روستایی عمل میکند.
در ادبیات روستایی چین؛ سه مدل برای توضیح توسعه اقتصاد “دهقانی- خانواری کوچک” چین استفاده میشود. اولین مدل “کسب و کار کشاورزی به اضافه دهقان” است که توسط تئوریسینهایی حمایت میشود که معتقدند “شرکتهای اژدها سر” بهعنوان موتوری برای تحقق اجتماعی شدن و صنعتی شدن در تولید کشاورزی عمل میکنند. دومی «شرکتهای تعاونی تخصصی» است. محققانی که این دیدگاه را دارند استدلال میکنند که مدل «کسب و کار کشاورزی به اضافه دهقان» برای ترویج تخصصی شدن و تشدید تولید کشاورزی کافی نیست. به این دلیل که در فرآیند کاشت و در معاملات، دهقان ریسکهای عمده را شخصاً بهعهده میگیرد، در حالی که این شرکت است که بیشترین سود را به دست میآورد. این محققان استدلال میکنند که «تعاونیهای تخصصی» میتوانند با ترویج تخصصی شدن در فرآیند کاشت و همچنین با کاهش هزینههای مبادله، بر نقاط ضعف مدل قبلی غلبه کنند. بدین ترتیب دهقانان در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت و از معاملات سود بیشتری خواهند برد.
سومین مدل “تزریق سرمایه به مزارع خانوادگی در روستا» است که از طریق «مدیریت مقیاس کشاورزی» میتواند کشاورزی سنتی دهقانان کوچک را به شکلی مدرن تبدیل کند. در واقع، این سه مدل همگی بر یک فرض مبتنی هستند، مفروض اساسی به معنای آن است که مزارع خانوادگی هنوز در قالب اقتصاد سنتی دهقانی کوچک قادر به ادامه حیات هستند. به عبارت دیگر، مدلهای تولید مزارع اگرچه تغییرات بزرگی نکرده است. و علاوه بر این، احتمال کمی وجود دارد که تکاملی از درون رخ دهد. اما در عوض، نیروهای خارجی وجود دارند که برای ایجاد تحول موردنیاز خواهند بود. با این حال، این استدلالها همگی این شرایط را نادیده میگیرند که تعاونیها، مزارع خانوادگی و شرکتهای اژدهاسر، بهعنوان موضوعات جدید کشاورزی در چین ظهور کرده و توسط دولت چین بهعنوان موتورهای توسعه کشاورزی ترویج میشوند. پویایی فعلی افزایش سرمایهگذاری کشاورزی در چین بهعنوان “سرمایهسازی بدون پرولتاریایی شدن” با هدف پویایی انباشت در کشاورزی چین و همچنین تغییر مداوم سیاست کشاورزی دولت سبب شده تا مزارع خانوادگی تغییرات بزرگی را در عصر جدید تجربه کنند. پس توجه به نیروهای بیرون از مزرعه در هر مطالعهای در مورد تکامل مزارع خانوادگی مهم است.
متخصصین، تفاوتهای قابل توجهی را در اقتصادهای دهقانی کوچک کشف کردهاند. بهعنوان مثال، گروهی از کشاورزان به نام “دهقانان متوسط جدید” وجود دارند که با اجاره زمین و دستیابی به درآمد نسبتاً رضایت بخش، مدیریت در مقیاس متوسط را درک میکنند. علاوهبر این، آنها نقش مهمی در حکمرانی روستا و حکمرانی آب دارند با این وجود، این محققان تنها اهمیت «دهقانان متوسط جدید» را از نظر قشربندی اجتماعی و حکمرانی روستایی تشریح کردهاند و شکل مدیریتی این کشاورزان را که کاملاً با مزرعه سنتی خانوادگی متفاوت است، نادیده میگیرند. بنظر میرسد مزارع خانوادگی «سرمایهداری» را که از اقتصاد سنتی دهقانی کوچک متمایز است، بهطور خاصتر، مورد تبیین قرار داد. کشاورزی چین، تحت تلاقی “سه روند تاریخی”، دستخوش تحولی است که در شش قرن گذشته هرگز تجربه نشده است. کشاورزی جدید (یعنی تولید سبزیجات، ماهی، گوشت، تخممرغ و شیر با ارزش افزوده بالا) رشد قابل توجهی در زنجیره ارزش به همراه دارد. این پدیده به همراه با کاهش نرخ زاد و ولد و افزایش انتقال نیروی کار مازاد روستایی، منجر به افزایش بهرهوری نیروی کار، همراه با افزایش سطح زمین و ارزش تولید در واحد سطح زمین میشود. “هوانگ”، از این تغییرات بهعنوان «انقلاب کشاورزی پنهان» یاد میکند که با انقلابهای کشاورزی معمولی در گذشته مانند انقلاب زراعی انگلستان در قرن هجدهم یا “انقلاب سبز” در دهه های 1960 و 1970متفاوت است. این تغییرات انقلابی، تنها ناشی از بهبود در مصرف نهادهها و خدمات مکانیزاسیون، هزینه نیروی کار و هزینه زمین نیست یا در رشد تولید محصولاتی مانند غلات منعکس نمیشود، بلکه تغییر در ساختارهای کلی کشاورزی متبلور شده و بخش فزایندهای از ارزش افزوده توسط کارگزاران کشاورزی جدید با تشدید دوگانه سرمایه و نیروی کار مشخص میشود و بنابراین همچنان به سرمایه و نیروی کار متخصص بیشتر نیاز دارد.
از منظر تئوریک، “کارل مارکس”، تحولات کشاورزی را براساس تاریخ بریتانیا در طول انقلاب صنعتی تحلیل میکرد. تلقی مارکس آن بود که تغییرات در تولید کشاورزی مشابه فرآیند ایجاد شکاف طبقاتی در سرمایهداری صنعتی است. بدینگونه که با تکامل نیروهای مولده و رسوخ سرمایه، جامعه روستایی به تدریج به دو گروه متمایز میشود. چنانکه مالکیت زمین بهطور فزایندهای در میان گروه اقلیتی از کشاورزان که مالک اکثریت اراضی کشاورزی بودند، متمرکز میشد و در کنار این مالکان بزرگ، گروه بزرگی از کارگران کشاورزی بدون زمین بصورت (پرولتر زراعی) متولد میشدند. “کارل کائوتسکی” استدلال مارکس را ناواضح میدانست. به نظر او، اقتصاد روستایی مدرن تمام ویژگیهای سرمایهداری را داشت و تولید مقیاسپذیر در کشاورزی دارای امتیازات و مزایای قابل توجهی هم بود. علاوهبر مطالعات مارکس و کائوتسکی، “لنین”، بهطور در مورد رابطه بین تفاوتهای سیستماتیک اقتصاد کوچک دهقانی و شکلگیری بازار سرمایهداری داخلی معتقد است، تغییرات اصلی در اقتصاد روستایی روسیه پس از رهایی رعیت در سال 1861 واجد چند مرحله بود. در فاز اول، دهقانان سنتی به گروه کوچکی از بورژوازی کشاورزی، با وضعیت اقتصادی باثباتتر و اراضی بزرگتر، و پرولتاریای بزرگ روستایی که زمین نداشت، تقسیم شدند. بورژوازی کشاورزی مزارع خود را با خرید یا اجاره زمین و با استخدام نیروی کار مزدبگیر محلی افزایش داد. در این پروسه پرولتاریای روستایی زمین خود را از دست دادند و مجبور شدند نیروی کار خود را برای امرار معاش بفروشد. در این فرآیند، دهقانان میانی”ظهور کردند، لنین استدلال میکرد که وضعیت آنها با دو مؤلفه” بیثباتی و گذرا بودن” مشخص میشود.
در فاز دوم، روابط تولید روستایی از اسارت شخصی به شکل سرمایهداری مبتنی بر کار آزاد تبدیل میشود. بهویژه ترویج مکانیزاسیون و بکارگیری ماشینآلات کشاورزی این روند را تسریع کرد.
در فاز سوم، کشاورزی بازارمحور و ادغام آن با صنایع تبدیلی-فرآوری محصولات توسعه یافت و شکلگیری بورژوازی کشاورزی را بیشتر ترویج کرد. در نتیجه، این تمایزات در جامعه دهقانان به گسترش بازار داخلی در هر دو حوزه “ابزار تولید و معیشت” کمک کرد. علاوهبر این، تعداد زیادی از دهقانان کارگر را برای بازار کار آزاد آماده نمود، تا امکان توسعه سرمایهداری فراهم آید. لنین معتقد بود که برای اقتصاد روستایی روسیه گذر از این فرآیند دگرگونی اجتنابناپذیر و ضروری است. استدلالهای او باعث ایجاد یک بحث معروف به نام مناظره “لنین-چایانوف” شد. “الکساندر چایانوف” نماینده اصلی اقتصاددانان به اصطلاح “نئوپوپولیست” روسی و همچنین شخصیت برجسته در سازمان و مدرسه تولید کشاورزی روسیه بود. او معتقد بود که پدیده “خانواده” موضوع تولید مزارع دهقانی و دارای خواص بسیار متفاوتی با شرکتهای کشاورزی سرمایهداری است. چون از یکسو، مزارع خانوادگی برای اخراج نیروی کار براساس اصل کارآیی حاشیهای، همانطور که شرکتهای سرمایهداری قادر به انجام آن بودند آزاد نبودند، علاوهبر این، مقیاس احتمالی ورودی کار آنها تا حد زیادی توسط چرخه زندگی خانواده تعیین میگردد. از سوی دیگر، برخلاف شرکتهای کشاورزی سرمایهداری، مزارع خانوادگی بهطور کامل نگران حداکثر کردن سود خویش نبودند، در عوض بر تعادل کار و مصرفکننده تمرکز داشتند. به اصطلاح اصل تعادل کار و مصرفکننده به این معنی است که در تولید کشاورزی، مزارع خانوادگی به دنبال تعادل بین سختی کار (یا میزان خوداستثماری) و ارضای ذهنی نیازهای مصرف بودند. این تفاوت در تعادل بود که تعیین میکرد که آیا خانواده نیروی کار خود را بیشتر تشدید می کند یا خیر؟ چایانوف، استدلال کرد که خانوادههای دهقانی بهعنوان واحدهای تولیدی انعطافپذیری قوی دارند. آنها به جای توسعه به سمت مدل ادغام افقی مزارع سرمایهداری، با کار اعضای خانواده تولید میکنند، از طریق سازمان تعاونی به بازار متصل میشوند و به یکپارچگی عمودی میرسند.
بحث لنین-چایانف به یک موضوع تئوریک پیوسته در مطالعات دهقانی تبدیل شد. به هر حال آنان با توجه به اینکه چارچوبهای نظری متضادی را منعکس میکنند بر این ایده توافق کردند که ماهیت ساختاری مزارع دهقانی با شرکتهای کشاورزی سرمایهداری متفاوت است و بنابراین، چارچوب نظری دومی در مورد ایدههای اولی صدق نمیکند. چایانوف این تفاوت را در مرکز نظریه خود قرار داد و بر دوام مزارع خانوادگی تمرکز کرد. با این حال، لنین نظریه خود را عمدتاً بر این باور نادرست استوار کرد که مزارع دهقانی بهطور کامل بزودی منحل خواهند شد. علاوهبر این، اگرچه آنها موافق بودند که نابرابری و تمایز در میان مزارع خانوادگی وجود دارد، چایانف این شرایط را به چرخه زندگی خانواده نسبت داد، در حالی که لنین معتقد بود که این امر ناشی از نفوذ اقتصاد کالایی به اقتصاد طبیعی است. و در حالی که هر دو معتقد بودند که سرمایهداری روند پرولتاریایی شدن و روابط تولید سرمایهداری را در روستاها به وجود میآورد، لنین معتقد بود که این روند اجتنابناپذیر قبلاً اتفاق افتاده است، در حالی که چایانف استدلال میکرد که این فقط یک توهم است و هنوز بهطور گسترده بهویژه. در متن جامعه روستایی روسیه رخ نداده است. پس از بررسی سیستماتیک بحث لنین-چایانوف، متخصصین دو مدل تکاملی اقتصاد دهقانی را براساس دادههای حاصل از کار میدانی خود در چین ترسیم کردهاند: «مزرعه خانوادگی سرمایهدار» و «مدل دوگانهگرای دگرگونی». این دو مدل سعی دارند امکانات قطبی شده مسیرهای تغییر درکشاورزی را نشان دهند. در این تئوری، مدل “مزارع خانوادگی دارای سرمایه” در مقابل مزارع خردهمالک سنتی قرار دارد. این مدل به یک واحد تولیدی خانوادگی اشاره دارد که سرمایهگذاری در آن بسیار بیشتر از مزارع کوچک سنتی است و علاوهبر این، تولید آنها اغلب بسیار تخصصی و بازار محور است. با توجه به اینکه در اغلب فصول سال، نیروی کار آنها عمدتاً به کار خانواده وابسته هست، اما در فصول شلوغ، مانند برداشت محصول، نیروی کار موقت را نیز استخدام میکنند.
در مقایسه با مزارع دهقانی توصیف شده توسط چایانف، مزارع خانوادگی سرمایهداری، نه تنها بر بازتولید کار خانوادگی تمرکز میکنند، بلکه بازتولید سرمایه را نیز دنبال میکنند. مدل«دوگانهگرای دگرگونی» به تمایل به سمت یک ساختار دوگانه کشاورزی اشاره دارد که در آن واحدهای تولیدی در مقیاس بزرگ و کوچک با یکدیگر همزیستی میکنند. اما در پذیرش فرایند مدرنیته، واحدهای بزرگ سریعتر و گشادهتر عمل میکنند. در این فرآیند، واحدهای بزرگ مقیاس با استفاده از ابزارهای مختلف، موقعیت پیشرو خود را حفظ میکنند، در حالی که خرده مالکان همسایه نمیتوانند با زمین محدود خود امرار معاش کنند و بنابراین مجبورند نیروی کار خود را به مزارع بزرگتر بفروشند. با این مدل، یک مدل همزمان از مهاجرت به شهرها، مناطق مرزی و سایر مناطق روستایی پیش میرود. طرفه اینکه دو مدل تفسیری “سیر تکامل در اقتصاد دهقانی”، دو ساختار اجتماعی روستایی متمایز را شکل میدهند: «دهقانسازی» و «پرولتاریایی شدن»؛ اصطلاح دهقانسازی، عمدتاً از رسوخ سرمایهگذاری درونزا در کشاورزی سرچشمه میگیرد، جایی که مزارع خانوادگی دارای سرمایه، نوع جدیدی از کشاورزی تجاری، سرمایهداری و تخصصی را ایجاد میکنند و دهقانان سنتی را تغییر میدهند. علاوه بر این، صاحبان این مزارع خانوادگی سرمایهدار به گروههای اجتماعی غالب در جامعه روستایی تبدیل میشوند و توسط برخی از محققان بهعنوان “دهقانان جدید” یا “طبقه پسا دهقانی” نامیده میشوند. از سوی دیگر، در روند پرولتاریایی شدن، کارگران کشاورزی امنیت شغلی و سکونت روستایی خود را از دست میدهند و بهطور فزایندهای به افراد منزوی در بازار کار تبدیل میشوند.
فرآیند پرولتاریایی شدن در اینجا، صرفاً معادل مفهومی نیست که “کائوتسکی” به کار برده بلکه این نه تنها به کارگران کشاورزی اشاره دارد که دسترسی به وسایل تولید را از دست دادهاند، بلکه به این معناست که برخی از آنها پیوندهای اجتماعی پایداری را که قبلاً به همبستگی طبقاتی در روستا کمک میکرد، از دست میدهند. بنابراین روندار گذار تاریخی طی یکصد سال گذشته نشان داده که برخلاف نظر مارکس و لنین، تکامل کشاورزی یک مسیر “غیرقابل اجتناب” را دنبال نمیکند. بلکه در مسیرهای مختلف تکامل در مناطق مختلف، ساختارهای کشاورزی تاریخی و روابط طبقاتی مختلف متولد میشود. براساس شواهد تاریخی موجود، مورفولوژی تولیدات کشاورزی چین دستخوش چندین تغییر عمده در طول تاریخ شده است تا در نهایت شکل یک اقتصاد دهقانی کوچک را در طول سلسلههای “مینگ و چینگ”، زمانی که مزرعه خانوادگی موضوع اصلی تولید بود، به خود گرفت. در آن زمان اقتصاد دهقانی کوچک چین به دو گروه تقسیم میشد: تعداد کمی مزارع بزرگ مدیریت شده سلطنتی که دهقانان در زمینهای نسبتاً وسیعی کار میکردند، و مزارع خانوادگی- اکثریت قاطع- که در زمینهای نسبتاً محدود کار میکردند. تحت فشار دوگانه رشد جمعیت و رشد طبقات اجتماعی، مزارع خانوادگی که دارای زمین محدودی بودند با مشکل بقا مواجه شدند. در نتیجه، آنها مجبور شدند میزان سطح زیرکشت خود را افزایش دهند، به محصولات تجاری “کاربر”، مانند پنبه، روی آورند و تا حد امکان نیروی کار وارد کنند تا تولید را به حداکثر برسانند، اما این سیاست به قیمت کاهش بازده نهایی نیروی کار منجر گردید. بهطورکلی، اقتصاد دهقانی کوچک چین در یک وضعیت مزمن «رشد تکاملی» یا «رشد بدون توسعه» به دام افتاده بود. این وضعیت تا سالها در چین ادامه داشت، تا اینکه طی سالهای 1949 تا 1980، که نظریه لنین و استالین بر تفکر “دگرگونی کشاورزی مائو” مسلط بود و مدیریت مقیاس در قالب “اجماعسازی اراضی” بهعنوان تنها راه تحقق نوسازی کشاورزی چین در نظر گرفته شد. با این حال، “سیاست جمعسازی واحدهای اراضی کوچک برای رسیدن به مقیاسهای بزرگ” در تولید کشاورزی نتوانست از مدل رشد تکاملی جدا شود. چون نه تنها نسبت بسیار بالا بین جمعیت روستایی و زمینهای کشاورزی کاهش نیافت، بلکه خروج قابل توجهی از مازاد کشاورزی نیز برای حمایت از ساخت واحدهای صنعتی سنگین برای طولانی مدت حمایت میشد و این مازاد از روستا خارج میشد. در نتیجه، با وجود رشد شاخصهای متعارف اقتصاد کشاورزی، همچنان استانداردهای زندگی دهقانان در سطح پایینی نگه داشته شده بود. با ترویج استقرار صنایع روستایی در سال 1980 و توسعه شدید شرکتهای شهری و روستایی بود که سرانجام تعداد زیادی از روستاییان از کشاورزی پرجمعیت کنده و رها شدند، و این جنبشی بود که راه را برای خروج دهقانان کوچک از اقتصاد کشاورزی هموار کرد. علاوهبر این، در حدود سال 2000، اقتصاد آزاد صادرات محور چین در مقیاس بزرگ به سرعت توسعه یافت. شکوفایی “صنایع کاربر” در منطقه آزاد ساحلی جنوب شرقی شروع به جذب بزرگترین گروه جمعیت مهاجر در تاریخ جهان کرد. چون تقسیم کار بین نسلی یک استراتژی رایج برای خانوادههای دهقانی بود. لذا با انتقال مقداری نیروی کار مازاد به منطقه صنعتی آزاد ساحلی، انقلابی در مناطق کشاورزی مرکزی و غربی چین پدیدار شد.
در حال حاضر، چین با تلاقی سه تغییر اجتماعی تاریخی مواجه است: “اشتغال غیرکشاورزی در مقیاس بزرگ، کاهش رشد جمعیت، و تحول ساختاری در مالکیت و مکانیزاسیون کشاورزی”. چینیها این تغییرات را فرصتهای تاریخی میدانند و بر این باورند که با تدابیر مناسب دولت، بیکاری پنهان فعلی در کشاورزی میتواند ظرف 10 سال آینده کاهش یابد و مشکل کم درآمدها در کشاورزی ظرف 25 سال حل شود آنها همچنین خاطرنشان میکنند که الگوهای مصرف غذا در جمعیت چین در 30 سال گذشته به طرز چشمگیری تغییر کرده است. مصرف غلات به تدریج کاهش یافته است، در حالی که مصرف پروتئین و سایر مواد غذایی غیر اصلی بهویژه میوه و سبزیجات افزایش چشمگیری داشته است. بنابراین، “کشاورزی جدید”- و بهطور خاص پرورش دام- طیور- پرورش ماهی و کشت سبزیجات- میوه، که دارای ارزش مازاد بالاتری نسبت به محصولات غلات سنتی هستند – بازار بزرگ و امکانات قابل توجهی برای توسعه دارد. در واقع، در طول 30 سال گذشته، رشد در ارزش مازاد تولید کشاورزی جدید نه تنها بهطور قابل توجهی از رشد قبلی خود فراتر رفته، بلکه از رشدی که چندین انقلاب کشاورزی در تاریخ جهان ایجاد کردند نیز بیشتر است.
به همین دلیل است که آن را بهعنوان “انقلاب کشاورزی پنهان” در حال انجام چین میدانند. با توجه به تأثیر کشاورزی جدید در مزارع خانوادگی، متخصصین چینی دریافتند که «کشاورزی سرمایهداری بدون پرولتاریاسازی در روستاها» ویژگی اصلی توسعه کشاورزی چین در عصر جدید است. از یکسو، سرمایهگذاری با حمایتهای تلفیقی دولت (از طریق کاهش ریسک فعالیتهای کشاورزی) و خانوارهای روستایی در مزارع خانوادگی بهطور قابل توجهی افزایش یافته است و عمق گستره نوسازی در کشاورزی افزایش یافته است و از سوی دیگر، در مقایسه با «پرولتاریایی شدن» گسترده دهقانان در کشورهای غربی و هند در طول نوسازی کشاورزی، کار مزدی در چین نقش ثانویهای در توسعه کشاورزی دارد. این بدان معناست که پرولتاریایی شدن گستردهایی در چین رخ نداده است که نشاندهنده انعطافپذیری مزارع خانوادگی است. همچنین تجزیه و تحلیل کمی از منابع اصلی سرمایهگذاری مزارع خانوادگی چینی نشان میدهدکه احجام عمده سرمایهگذاری شده عمدتاً از خود خانوادههای دهقانی میآید، زیرا آنها بهویژه به بازیافت درآمد کارگران مهاجر شاغل در مناطق آزاد و مناطق ویژه اقتصادی در سواحل متکی هستند. در مقابل، دولت و شرکتهای کشاورزی نقش بسیار محدودی در سرمایهگذاری مزارع خانوادگی دارند. بنابراین، آنها معتقدند که سرمایهگذاری دولتی باید بهجای تمرکز بر «شرکتهای اژدها سر»، همانطور که در حال حاضر انجام میشود، به سمت مزارع خانوادگی متمایل شود. نظریه کلاسیک دهقانان کوچک، که توسط لنین و چایانوف ارائه شده بود، مکانیسم داخلی کشاورزی سنتی را عمدتاً براساس استفاده از زمین و نیروی کار تحلیل میکرد. اما از اواسط قرن بیستم، مواد شیمیایی مزرعه، کودها، ماشینآلات، و بذرهای اصلاح شده یک “انقلاب سبز” در تولید کشاورزی به راه انداختهاند. در عین حال، سرمایهگذاری سرمایه در کشاورزی سنتی اهمیت فزایندهای پیدا میکند.
در اوایل دهه 1930، محققان از تغییر اقتصاد سنتی دهقانی کوچک با افزایش سرمایهگذاری حمایت میکردند مزرعه خانوادگی سرمایهداری ارتباط نزدیکی با کشاورزی جدید داشت که شامل تولید میوه، سبزیجات، مرغ و تخممرغ و همچنین بخشهایی از صنعت دام میگردید در مقابل، کشاورزی قدیمی و مزارع سنتی-معیشتی بهطور محدود بهعنوان واحدهای تولید غلات تعریف میشود. امروزه با تغییراتی که در ساختار مصرف رخ میدهد، مردم چین به مراتب بیشتر از گذشته خواستار میوه، سبزیجات، تخممرغ و سایر مواد غذایی هستند. در نتیجه، “کشاورزی جدید” فرصتی بیسابقه برای شکوفایی دارد. برای کشاورزی قدیم، کودها، مواد شیمیایی مزرعه و بذر مهمترین اقلام از نظر سرمایهگذاری سرمایه هستند، در حالی که برای کشاورزی جدید، سرمایهگذاری و تزریق سرمایه نیاز است تا جایگزین نیروی کار و زمین بهعنوان عوامل اصلی تولید شود. مسلماً در انواع مختلف کشاورزی جدید، نسبتهای خاص سرمایه، زمین و نیروی کار متفاوت است و روابط متقابل آنها میتواند پیچیده باشد. بنابراین، نتیجهگیری در مورد تولیدات کشاورزی خاص باید براساس تحلیلهای موردی باشد. دگرگونی در چارچوب اقتصاد دهقانی کوچک به مشکل زمین محدود اشاره دارد که قادر به پذیرش تمام نیروی کار روستایی نیست. با فرصتهای اندک شغلی خارج از کشاورزی، روستاییان از «بیکاری پنهان» رنج میبرند و هزینه فرصت نیروی کار تقریباً به صفر میرسد. در نتیجه، آنها باید نیروی کار خود را تا زمانی که بازده نهایی به صفر برسد، در زمینهای محدود افزایش دهند. بنابراین، زمانی که رشد کشاورزی با کاهش بهرهوری به ازای هر واحد کار همراه باشد، اقتصاد دهقانی میلنگد. جوهر یک اقتصاد دهقانی انکشافی، دگرگونی نیروی کار به موازات تزریق سرمایه است. سرمایهگذاری در مزارع خانوادگی تغییرات بزرگی را در جامعه روستایی ایجاد کرده است و همانگونه که گفتیم یک «طبقه دهقان جدید» یا «طبقه پسا دهقانی» را بموازات “کشاورزی جدید” در روستاها تشکیل داده است. این دسته از افراد دارای ویژگیهای زیر هستند. اول از همه، در نتیجه خروج جوانان، مزارع خانوادگی دارای سرمایه عمدتاً توسط کشاورزان میانسال اداره میشوند. میانگین سنی تولیدکنندگان حدود 50 سال است. دوم، این دهقانان جدید معمولاً نخبگان محلی هستند. آنها اغلب کشاورزان متخصص هستند و سرمایه انباشتهای دارند، بههمین دلیل است که میتوانند کشاورزی را ادامه دهند، در حالی که دیگران چنین نیستند. به ویژه، آنان کشاورزانیاند که در کاشت و مدیریت بهترین هستند. علاوه بر این، دارندگان مزارع بزرگتر نه تنها نخبگان روستا هستند، بلکه دارندگان سرمایه و “کارآفرینان” در جامعه روستایی نیز محسوب میشوند. علاوه بر این، دهقانان جدید “مزارع خانوادگی دارای سرمایه” برای ادغام جامعه روستایی با مظاهر مدرنیسم کشاورزی بسیار مهم هستند. در مقایسه، کارگران مهاجر اغلب از جدایی خانواده و افزایش بیگانگی از شبکههای اجتماعی در روستا رنج میبرند. اگرچه زمانی در زندگی روستایی ریشه داشتند، اما شبکههای اجتماعی ذاتی آنها به تدریج ضعیف میشوند. بهویژه، نسل جدید کارگران مهاجر پس از ترک تحصیل از روستاها دور میشوند و هرگز در زادگاه خود ریشهدار نمیشوند و روستاها را جوامع غریبه جلوه میدهند. در مقابل، تولیدکنندگان در این مزارع نه تنها از زندگی درون خانواده لذت میبرند، بلکه مهمتر از آن، میتوانند بهطور مداوم شبکههای اجتماعی خود را در روستاها بازسازی کنند.
در شرایط تخلیه گسترده جمعیت روستایی، شبکههای اجتماعی بسیاری از روستاییان در حال ضعیف شدن است و جامعه روستایی با خطرات نابسامانی و از هم گسیختگی اجتماعی مواجه است. در این مورد، گروههای اجتماعی ضروری مانند تولیدکنندگان، ماندن در روستاهای خود را انتخاب میکنند و بهعنوان ستون فقرات جامعه خود عمل میکنند. در واقع، آنها منبع مهمی از ثبات در دگرگونی روستاها میشوند. در نهایت، دهقانان جدید توجه زیادی به اداره روستا دارند، زیرا انجام این کار به نفع آنهاست. آنان به نیروی کار فصلی و همچنین اجاره زمین از دیگر روستاییان نیاز دارند. آنها همچنین متکی به کالاها و خدمات عمومی در روستا هستند. البته آنها گروه اصلی را نیز تشکیل میدهند که از سیاستهای حمایتی مختلف ارائه شده توسط دولت سود میبرند. از اینرو به ناچار نگران اداره روستا میشوند و اغلب در این زمینه توقع زیادی دارند. بنابراین، آنها قابل اعتمادترین نیروی اجتماعی از نظر حکمرانی خوب در روستا هستند، چه در حال حاضر و چه در آینده.
در یک کلام؛ مزرعه خانوادگی سرمایهداری؛ نه تنها نوع جدیدی از “موضوع اقتصادی” قابل مطالعه است، بلکه نوع جدیدی از “سوژه اجتماعی” را شکل میدهد که در دگرگونی و بازآفرینی جامعه روستایی بسیار مهم است. تجربه چین از آن دسته تجربههای ارزشمندی است که میبایست مورد توجه سیاستگزاران جامعه کشاورزی و روستایی ایران قرار گیرد.
ثبت دیدگاه