اسلایدیادداشت ویژه

رشد و توسعه و شهرک‌های کشاورزی

جناب آقای دکتر شیرزادی لطفاً کمی از سوابق اجرایی خودتان برای ما بگویید؟

من محمدرضا شیرزادی هستم و دارای تحصیلات مهندسی کشاورزی با گرایش دامپروری و همچنین دکترای تخصصی مدیریت می‌باشم. در سنوات گذشته در سازمان‌های مختلف از جمله معاونت آموزش و تحقیقات وزارت جهاد سازندگی، سازمان تحقیقات آموزش و ترویج کشاورزی، سازمان مرکزی تعاون روستایی ایران، صندوق بیمه روستاییان، کشاورزان و عشایر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، همچنین صنایع شیر ایران و مؤسسه جهاد استقلال به‌عنوان مشاور، مدیرکل و معاون و عضو هیئت مدیره حضور داشته‌ام و زمینه علاقمندی بنده توسعه، تعالی سازمانی، شایسته‌سالاری و به‌طورکلی استقرار سیستم‌های مدیریتی است و در اوقات فراقت نیز در دانشگاه تدریس می‌کنم.

جنابعالی در خصوص مسائل استقرار سیستمهای مدیریتی، رشد و توسعه و پیشتازی مؤلفه کشاورزی در توسعه، مطالبی را قبلاً به صورت مصاحبه و مقاله منتشر کردهاید. اگر امکان دارد توضیحاتی راجع به رشد و توسعه در بخش کشاورزی برای ما بیان بفرمایید؟

اگر بخواهیم نگاهی فیلوژنیک به سیر تحول و تطور مدیریت و پیشرفت جهان و مفهوم اقتصادی سرمایه داشته باشیم، می‌توانیم آن را به چندین بخش عمده تقسیم نماییم. اولین سرمایه هر کشوری که باعث اقتدار و در واقع جاری شدن قدرت به مفهوم علمی آن می‌شود «سرمایه طبیعی» که متشکل از منابع طبیعی و عرصه‌های زیست محیطی و از طرفی سرمایه‌های زیستی آن است، می‌باشد. دومین گروه مراتب سرمایه، «سرمایه فیزیکی» هستند که شامل ساختمان‌ها، تجهیزات و لوازم و دیگر آلات و ادواتی هستند که به‌عنوان ابزار و تسهیل امور می‌توان از آنها در افزایش بهره‌وری و عملیات، که به‌عنوان اساسی‌ترین و مهم‌ترین سرمایه و همچنین رابطه بین مفاهیم انتزاعی و عملی در صنعت؛ من جمله صنعت کشاورزی استفاده می‌شوند، نام برد. مرحله سوم، «سرمایه روانشناختی» و یا به‌عبارتی روان‌شناسی شناختی و یا تربیتی جوامع است، که می‌توان به‌عنوان تربیت و نهادینه شدن (نون نهادینه را با کسره بخوانید) عادت‌ها و رفتارهایی اشاره نمود که ارتباط مستقیمی با ژن‌ها، جبر جغرافیایی، آداپتاسیون زیستی و کلیماتولوژی و محیط زیست دارد و البته شاکله رفتاری در گونه‌های مختلف زیستی را در اکوسیستم، زیست بوم خاصی را مدنظر دارد.

در این سرمایه است که شاهد رفتارها و عکس‌العمل‌های خاص و تعریف شده‌ای در گونه‌های همسان و یا نزدیک به هم هستیم. یعنی کنش‌ها و واکنش‌های اکتسابی و تثبیت شده در درون جامعه موردنظر خواهد بود. پنجمین سرمایه در سلسله مراتب مفاهیم علمی سرمایه، «سرمایه فرهنگی» است که در یک سیستم اجتماعی مهندسی، تولید، بازآفرینی و جاری می‌شود. در این بخش شاهد رفتارهای خاص اجتماعی یا جمعی بوده و بایدها و نبایدهای هنجاری اجتماعی را به تصویر می‌کشد. در نهایت ششمین مرتبه از سرمایه را می‌توان تحت عنوان «سرمایه اجتماعی» ذکر کرد که از سه مؤلفه «مشارکت»، «همدلی» و «اعتماد» در جوامع بشری تشکیل می‌شود.

بنابراین اگر بخواهیم جوامع بشری را به سمت تعالی سوق دهیم و در راستای همزیستی مسالمت‌آمیز با رویکردهای منفعت عامه و شرایط برد-برد به پیش ببریم؛ یعنی همان رشد وتوسعه، باید به شکل بسیار متناسبی این اجزا را با هم همسو و همبال نماییم. اگر بخواهم منظورم را درست ادا کرده و آن را به شما منتقل کنم، مطلبی را به صورت حاشیه‌ای اما در راستای مطالب قبلی خود به استحضارتان می‌رسانم.

بنابر این مفهومی را در ذهنم دارم تحت عنوان نظریه رشد و توسعه «اسبچه خزری». شما اسب پونی را در نظر بگیرید، این حیوان، حیوانی است که تناسب لازم را ندارد‌، یعنی سر و سم‌های بزرگ و یال‌های بلندی دارد. بدنش با سم‌ها و سر او تناسب چندانی ندارد و اجزای بدنی او به صورت کاریکاتوری در کنار هم قرار گرفته‌اند و ظاهری فانتزی به خود گرفته است و قابلیت یک اسب کامل را ندارد. اما از طرفی و در واقعیت «اسبچه خزر ایرانی» که بسیاری آن را پونی ایران می نامند را نگاه کنید، متوجه می‌شویم که اسبی است به صورت کاملاً متجانس و متقارن که انگار یک اسب بزرگ  و با کارکردهای یک اسب کامل را کوچک و یا به قول متخصصین کامپیوتر، درگ (drag) کرده‌ایم و تمام اجزای ظاهری و فنوتیپی آن عملاً شبیه یک اسب کامل و بزرگ می‌باشد. منظورم از بیان این مفاهیم آن است که مدیریت باید «مدیریت اسبچه خزری» و متناسب باشد و تمام اجزا تناسب لازم را داشته باشند.

نتیجه آنکه در مدیریت و کنش‌های اجتماعی باید حتماً یک تناسب شایسته‌ای را رعایت نماییم و رشد و توسعه را در تمام ابعاد آن مدنظر داشته باشیم. رشد و توسعه غیر متناسب ما را به سوی اسب پونی رهنمون می‌شود، نه اسبچه خزری ایران که دارای تناسب است؛ چرا که اسبچه پونی بیشتر برای سیرک و نمایش کاربرد دارد.  اما اسبچه خزری را می‌توان در سواری، کارهای کشاورزی و امثالهم مورد استفاده قرار داد. این اصطلاح «مدیریت اسبچه خزری» را قطعاً برای اولین بار است که شما می‌شنوید و مفهومی است به نظرم اساسی و ماندگار چرا که رشد و توسعه باید در همه ابعاد آن انجام بگیرد و سرمایه‌های فوق‌الذکر را با هم به صورت همسو، همسان و متناسب به پیش ببریم.

اگر بخشی را تقویت نموده و بخش دیگر را در حالت ضعف نگه داریم، مثل این است که اتومبیلی با قدرت موتور زیاد و ۸ سیلندر را با گیربکس اتومبیل ۲ سیلندر امزجاج داده باشیم. بنابراین اولاً رشد وتوسعه باید در تمام ابعاد صورت پذیرد و دوم آنکه در خود بخش و توسعه کشاورزی نیز باید همه با هم، همسو بوده و به سمت اهداف پیش برویم. البته ممکن است در برخی جهات دچار تعارض شویم اما به جهت فرآیندی بودن و تناسب کار، بخش‌های متعارض نیز بلافاصله تنظیم خواهند شد. این تعارضات در مفاهیم تجزیه و تحلیل سیستماتیک (به مفهوم مدیریتی آن و تقابلی که منجر به تعامل و هم‌افزایی می‌شود) قطعاً منجر به تنظیم مناسبی خواهد شد. ولی در نهایت مدیریت اقتضایی، درست و به‌موقعی که سرمایه انسانی انجام خواهد داد، بلافاصله بردارها، همسو و سینرژیک به پیش خواهند رفت. در صورت عدم همبالی، خارج کنترل و نداشتن برنامه، مدل و الگو، متأسفانه رشد و توسعه درستی نخواهیم داشت و به تبع آن قطعاً در امنیت غذایی و تهیه قوت مردم دچار مشکل خواهیم شد چرا که خود سیستم دچار مشکل بوده و بنابراین کارکرد بیرونی مناسبی را هم نخواهد داشت.

با فرمایشاتی که در بالا فرمودید جایگاه شرکت شهرکهای کشاورزی را چگونه و کجا ارزیابی میکنید؟

همانگونه که به عرض رساندم، به نظرم باید رشد و توسعه متناسب با وضعیت اجتماعی و سیستماتیک انتخاب شود. یعنی این را بدانیم که به جهت عدم استفاده صحیح از آبخوان‌های کشور و شرایط تغییرات اقلیمی جهانی، متأسفانه اتلاف منابع و سرمایه‌های قسمت پایینی هرم که همان سرمایه‌های طبیعی و عرصه‌های زیستی می‌باشد، اتفاق افتاده و ما هم برنامه‌ریزی و مدیریت بحران نکردیم، در عین حال تربیت سرمایه انسانی را در راستای تربیت یقه آبی‌ها و یا همان «کارگران دانشی» که می‌بایستی در پای مزرعه به امور فنی-دانشی همت بگمارند، فراموش نموده‌ایم و صرفاً به آموزش علمی و آکادمیک اکتفا نموده‌ایم. پس باید با یک گردش درست روش را اصلاح کنیم و فوراً به روش‌های تحت کنترل برگردیم تا ضمن حفظ منابع پایه و اساسی، مجبور به آموزش و استفاده از روش‌های تحت کنترل بشویم. این کار، خود در مدت زمانی باعث تغییر رویکرد می‌شود و حتی فرهنگ‌سازی به درستی انجام خواهد شد. متعاقب آن تجهیزات و سازه‌ها، تولید انبوه خواهند شد، تولید افزایش می‌یابد، سرمایه‌گذاران بیشتری به این سمت می‌آیند تا جایی که همه کشاورزان سعی می‌کنند از دانش جدید استفاده کرده و با رعایت صرفه و صلاح، به کار تولید بپردازند. در تجزیه و تحلیل سیستم‌ها حتماً باید از انتهای سیستم شروع کرد و شرایط ایده‌آل را تصویرسازی (Imagination) کنیم و بعد به سمت تنظیم برنامه رفته و ابزارهای درستی را در فرآیند و روند جریان کارها، استقرار دهیم.

به نظر شما استفاده بهینه از منابع چگونه باید انجام شود؟

همان‌گونه که خدمت شما عرض کردم، تشکیل یک سیستم آماری و آمایشی و همچنین تدوین اپلیکیشن‌های بومی بسیار حائز اهمیت بوده و با توجه به اینکه رایانش ابری، فضای بسیار مؤثری در تجارت بین‌الملل و حتی ملی به وجود آورده، بنابر این طبق نظریه «موج چهارم مدیریت» استفاده از آن نیز اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. یعنی اگر کشورهای دیگر انجام داده‌اند و حتی در کشور ما نیز نمونه‌های موفقی دارد، پس حتماً صنعت کشاورزی نیز خواهد توانست استفاده مؤثری از آن داشته باشد. باید بیش از پیش به سمت استفاده از کشاورزی هوشمند و استفاده از سنسورهای مختلف و کنترل از راه دور برویم؛ تا در این راستا با استفاده از تکنولوژی‌های مدرن و بهینه‌سازی انرژی، تولید را بالا برده و از طرفی جذابیت و اشتغال‌زایی را در صنعت کشاورزی افزایش دهیم.

شما اشاره به علم نمودید. آیا در عرصه کشاورزی و حتی عرصههای دیگر علم بد است یا خوب؟ یعنی آموزشهای آکادمیک کارساز نبودهاند؟

ببینید ما متأسفانه کلمات را در جای مناسب خود استفاده نمی‌کنیم. مثلاً کلمه «علم» و یا همان «Science» را باید در جایی استفاده نماییم که آموزش‌های پداگوژیک و یا آکادمیک برگزار می‌شود و مفهوم آن این است که صرفاً به مبانی و کلاس و بحث اکتفا می‌شود. اما اگر واقعاً بخواهیم در بخش دانش رشد و توسعه گام نهاده و ارزش‌آفرینی کنیم، حتماً این علم را باید با «مهارت» یا  «skill» همراه نموده و تولید «دانش» یا همان «knowledge» را مدنظر قرار بدهیم. یعنی با تولید دانش است که الگوها و مدل‌های عملیاتی روح پیدا می‌کنند و می‌توانیم مسیر همواری را تبیین کنیم.

بنابراین تربیت «یقه آبی‌ها» یا متخصصین دانشی مهم است. متخصصین دانشی همان دیپلم‌ها، فوق دیپلم‌ها، لیسانس‌ها و فوق لیسانس‌های هنرستانی، علمی کاربردی و پلی‌تکنیکال هستند. چرا که با تربیت «یقه سفیدها» و آنهایی که پشت میز می‌نشینند، نمی‌توانیم کارهای عملیاتی و برنامه‌های تاکتیکی و مؤثر خود را به پیش ببریم. در نظام و سیستم طراحی شده هم نیازمند علم و مهارت هستیم و هم باید دانش را به عرصه عملیاتی وارد کنیم. همه این‌ها باید متناسب با هم همراه باشند. البته مقوله سیاست‌های کلان کشور و برنامه‌ریزی آموزشی مقوله دیگری است که باید مفصل به آن پرداخت. ولی به‌طور اختصار عرض کنم که آموزش نیز باید با برنامه فراسوی کلان و پیامد محور باشد. یعنی بازار و وضعیت اجتماعی ۵۰ سال آینده مدنظر قرار گرفته بعد به تدوین دوره‌ها بپردازیم.

در مورد آموزشها فرمودید، آیا آموزش در عرصه کشاورزی از اهمیت زیادی برخوردار است؟

قطعاً تربیت نیروی متخصص دانشی، پلی‌تکنیکال و علمی-کاردبری که بتواند مدیریت مزرعه را با توجه به مفاهیم فاخر جهانی، ملی، بومی و تئوری‌های رشد و توسعه پیش ببرند مهم هستند، چرا که افراد و سرمایه انسانی است که می‌تواند مفاهیم انتزاعی و مدل مفهومی را تبدیل به مدل‌های عملیاتی و مدل‌های ذهنی توام با روش‌های بومی کرده و با بهینه‌کاوی (استفاده از تجربیات گذشتگان) مثل آنچه که در کشورهای پیشتاز در کشاورزی اتفاق افتاده، روش‌های بهینه ارائه کنند و به‌صورت دانش‌بنیان راهگشا باشند. این سرمایه انسانی است که در عرصه کشاورزی و منابع زیستی می‌تواند مسئله را خوب نگاه کند و دانش خود را به صورت پایلوت در راستای ایجاد زنجیره ارزش با رویکردهای نوین هوشمندسازی و کشاورزی بومی، همسو و همراه نمایند.

این توضیح را هم بدهم اگر چنانچه، حلقه واسط بین افراد آکادمیک و پشت میزنشین یا همان یقه سفیدها، که در سطح برنامه‌ریزی و تدوین رویه‌ها فعال هستند و متخصصین و یا کارگران دانشی یا همان یقه آبی‌ها را نتوانیم وصل کنیم، افراد یقه طلایی (رانتی‌ها) ظهور پیدا می‌کنند و به‌سرعت از این فضاها استفاده خواهند کرد. به دلالی و سوداگری خواهند پرداخت و باعث ایجاد اختلال در تولید، بازرگانی، بازاررسانی، واردات و صادرات و امثالهم می‌شوند و معضلات بخش را رقم می‌زنند.

این یقه طلایی‌ها عموماً در انتهای فرآیند تولید جا خوش می‌کنند و عملاً علاوه بر استفاده از فرصت‌های ایجاد شده در حفره‌های قانونی، از دسترنج دیگران به راحت‌ترین روش ممکن، سود خود را برداشت خواهند کرد. پس در چینش صحیح است که فاصله فرأیند یقه آبی‌ها و سفیدها را افراد «یقه سبز» یا همان «بهینه‌سازها» پر خواهند کرد و اینان هستند که باعث بهره‌وری سبز شده و مفاهیمی مثل استفاده از ضایعات، فرصت‌های جدید شغلی، استفاده از پسماندها، کارهای خلاق و نوآور، رویکردهای نو و دانش‌بنیان، انرژی‌های نو و هوشمندسازی و غیره را رقم می‌زنند و علاوه بر افزایش بهره‌وری، راه‌های میانبری را برای رشد و توسعه ایجاد خواهند نمود.

بنابر این، در این راستا به جهت نابسامانی، آنومی اجتماعی  و فرهنگی (گسست اجتماعی و فرهنگی) و تغییرات اقلیمی بسیار تأسف‌باری که در سطح جهان اتفاق افتاده، استفاده از سیستم‌های تحت کنترل، شهرک‌های کشاورزی و مجتمع‌های کشت و صنعت که خود از یک سیستم نظام بهره‌برداری متعالی با رویکرد حاکمیتی که توسط خود سرمایه‌های انسانی و همچنین سرمایه‌های اجتماعی همان نظام‌های بهره‌برداری، خود مردم و سرمایه‌گذاران اداره می‌شوند، حائز اهمیت است.

یعنی شما شهرکهای کشاورزی و مجتمعهای کشت و صنعت را یک نظام بهرهبرداری و مشارکت مردم در این عرصه را تولید سرمایه اجتماعی در صنعت کشاورزی میدانید؟

در جواب شما باید بگویم بله کاملاً درست است. نه تنها سرمایه اجتماعی تولید می‌شود، بلکه مشارکت بخش خصوصی در استفاده از سیستم‌های تحت کنترل و در نهایت تشکیل نظام بهره‌برداری همچنین تعامل و مسئولیت اجتماعی در  شهرک‌های کشاورزی و با مشارکت آحاد مردم در سیستم‌های اجتماعی مطرح خواهد شد. یک نظام بهره‌برداری که افراد ذی‌مدخل در آن اکوسیستم اجتماعی مشارکت دارند و به نحو صحیح با توجه به بومی کردن و تسلط به امور اقلیمی، کلیماتولوژیکی و اکوسیستمی می‌توانند باعث هم‌افزایی و بهره‌وری بیشتری در منابع بشوند؛ که البته این کار حتماً باید با آموزش‌های لازم و فرهنگ‌سازی درستی انجام پذیرد. همان‌گونه که مستحضرید قرن بیست و یکم میلادی را یونسکو «قرن یادگیری» نامگذاری کرده و «آموزش با کیفیت برای همه» در دستور کار کشورها قرار گرفته است. در این راستا، از یکسو، یادگیری در چهار محور به شرح زیر بازنمایی شده است: (دلور، ۱۹۹۶)

یادگیری برای دانستن (یادگیری مداوم)، یادگیری برای انجام دادن (کارآفرینی و تولید)، یادگیری برای با هم زیستن (پاسداری صلح، محیط زیست و توسعه پایدار) و یادگیری برای بودن (شهروندی و هستی‌وندی مسئولانه و پاسخگو).

آیا در خصوص مطلب شما با موضوع توسعه کشور با مؤلفه پیشران کشاورزی میتوانید برای ما توضیحاتی بدهید؟ آیا با گذشت چند سال از این طرح و مدل همچنان موردنظر شماست؟

بله، با توجه به مصرف سرانه پروتئین در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به این نتیجه می‌رسیم که استفاده بهینه و داشتن یک مدل توسعه برای کشور و همچنین استفاده از دانش و تکنولوژی‌های نوین و تدوین یک مدل مفهومی می‌تواند تنها راه برون رفت از بن‌بست‌های احتمالی آتی باشند. به نظرم می‌آید که استفاده از دانش و تکنولوژی‌های مدرن، هوشمندسازی، برنامه جامع آب، الگوهای کشت، صیانت از حفظ ذخایر ژنتیکی، آموزش‌های علمی-کاربردی، اپلیکیشن‌های جذاب، مدیریت بحران و پدافند غیرعامل، آینده پژوهی، سیستم‌های تحت کنترل (گلخانه‌ها ومجتمع‌ها)، مؤسسات آموزشی، نظام جامع مدیریت آب، آمایش سرزمین، شناسنامه‌دار کردن تمام ذی‌نفعان، تشکل‌ها، اصناف و اتاق‌ها، اتاق‌های فکر، برنامه جامع مدیریت و ارتقاء، شایسته‌سالاری، رصد و کنترل کیفیت، مدیریت دانش، ایجاد زنجیره ارزش و تأمین، مسئولیت‌پذیری و زنجیره فرمان و غیره می‌تواند همچنان راه‌های بسیار ارزشمندی را در مسیر رشد و توسعه برای ما بگشاید و ما را به سمت تولید انبوه (البته به قول دانشمندان توسعه) راهبری نماید. اما قبل از آن باید در مورد تمام زیرشاخه‌های کشاورزی تکلیف‌مان را روشن کنیم و بدانیم که کدام بخش یا پروژه در مرحله سنتی، پیش‌خیز، خیز، بلوغ و تولید انبوه (یا تجاری‌سازی) هستند و با استفاده از ابزارهای مناسب همان موقعیت، آن بخش و یا پروژه را بهبود بخشیده و به پیش ببریم.

آیا برنامهریزی و استقرار ابزارهای مدیریتی آن چیزی که شما استقرار سیستمهای مدیریتی میگویید، از اهمیت ویژهای در بخش کشاورزی برخوردار هستند؟

قطعاً جواب من بله است. چرا که با استقرار سیستم‌های مدیریتی و ایجاد همبالی و هم‌افزایی، تمام مؤلفه‌ها با هم می‌توانند در مسیر توسعه پایدار حرکت کنند. استفاده از سامانه‌های بین‌المللی، ملی و منطقه‌ای با رویکردهای بومی می‌تواند همان «اسبچه خزر» را بازآفرینی کرده و دانش آن نیز کاملاً مقاومتی، بومی و خودی خواهد بود. این اسبچه بعد از تمرین، تحقیق و توسعه مثل یک ورزشکار در عرصه‌های مختلف حضور پیدا کرده و بعد از پیروزی در مسابقات محلی، منطقه‌ای، استانی و کشوری حتی می‌تواند به یک اسب بسیار قوی و قهرمان تبدیل شده و در عرصه بین‌المللی به‌عنوان یک مدل موفق به‌عنوان مرجع مدنظر قرار گیرد. البته این را هم بگویم که در این مسیر سیستم‌های کنترلی که به آن ارزیابی یا Assessment در زبان انگلیسی گفته می‌شود و توسط روش‌های کمی، مسیر را پایش نمائیم. بعد از آن هر از چند گاهی براساس دوره‌های حداقل یک ساله مورد ارزشیابی یا Evaluation شوند. یعنی عوامل کمی به‌علاوه قضاوت با هم تجمیع شده و راهکارهای مناسب در سه قالب تدارک شوند. فرمول این حرف من این است که، در ارزشیابی، معیارهای کمی به همراه قضاوت‌های انسانی و اجتماعی ممزوج شده و سه راهکار را در پیش‌رو قرار می‌دهد:

  1. اقدامات پیشگیرانه و اصلاحی
  2. پروژه بهبود
  3. تأمین منابع (مادی و معنوی)

در این صورت با انتخاب رویکردهای قضاوتی صحیح و ابزارهای شایسته و قابل اتکا در مسیر بهبود مستمر قرار می‌گیریم.

آیا موضوع مدنظر شما شامل استفاده از معیارها و استانداردهای بینالمللی هم میشوند؟

بله، منظور من استفاده از معیارهای ارزیابی‌های کمی، پیمایشی و یا تحقیق و توسعه و حتی ایزوهای بین‌المللی هم می‌شود. چرا که این‌گونه مفاهیم علمی با روش‌های توصیفی و بهینه کاوی‌های مستمر تدوین شده‌اند و به‌عنوان الگوها و حتی مدل‌های ریاضی در بهینه کاوی در دسترس ما قرار گرفته‌اند و در نهایت ما را به سراغ روش‌هایی می‌برند که نیازی نیست دوباره چرخ را اختراع نماییم. مدل‌هایی مثل ایزوها، مدل سرآمدی یا تعالی سازمانی، مدل‌های توسعه و مفاهیم این‌چنین، می‌توانند مفاهیم اولیه را برای ما شکل دهند و ما آنها را بومی کرده و از ابزارهای آنها فراخور امکانات خودمان بهره‌مند خواهیم بود.

در این مسیر است که می‌توانیم توسعه پایدار را پیش رو داشته باشیم. معنی توسعه پایدار آن است که بتوانیم بسیاری از معیارها و استانداردهای جهانی را با رویکردهای بومی مستقر کنیم تا به یک سیستم تجمیعی روش‌مند برسیم. باید قبول کنیم بدون معیار، شاخص و استاندارد که نمی‌توانیم توسعه پایدار داشته باشیم! متأسفانه در کشور، ما با این مفاهیم بیگانه هستیم و آنها را مفاهیم انتزاعی و فانتزی می‌دانیم. در خصوص کلمه فانتزی هم باید بگویم معنیش این است که: «مفهومی که در ذهن به صورت مدل و نمادین ایجاد شده اما در محیط واقعی اصلاً امکان بروز و ظهور ندارد!»

آیا مفاهیم فلسفی میتوانند در کشاورزی کاربرد داشته و راهگشا باشند؟

همانگونه که مستحضرید، در بررسی‌های علمی و فلسفی و آنجایی که باید موضوعات ریشه‌ای حل بشود، راه گریزی جز بررسی موضوع به صورت ریشه‌ای و فلسفی وجود ندارد. یعنی اگر بخواهیم موضوع را به قول فلاسفه به روش قاره‌ای، انجام دهیم باید یک موضوع را مستقلاً مورد ارزشیابی قرار دهیم. ولی در فلسفه تحلیلی موضوع به‌صورت تعاملی، فیلوژنیک و تعاملی با عرصه‌های دیگر و حتی آثار آن بر روی دیگر پارامترها و فاکتورها مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ که بهترین نوع بررسی است. علاوه بر اینکه  باید متدولوژی و عملیات را براساس خداشناسی، هستی‌شناسی و پدیدارشناسی پایه‌ریزی نمائیم. یعنی رویکرد ما و زاویه دید ما به مسائل، از نظر فکری و اعتقادی بسیار مهم هستند. در چنین شرایطی است که اگر نگرش درستی داشته باشیم می‌توانیم برنامه‌های اجرایی یا متدولوژی درست و فاخری را به منصه ظهور برسانیم و موضوعات را درست به روش Catch-up «فن‌آوری هم‌پایانه» و لحاظ عوامل اجتماعی-فرهنگی به نتیجه برسانیم. در غیر این صورت ابزارها، متدها و روش‌های ما با رویکردهای فکری و اجتماعی هم‌خوانی نداشته و از منظر فرهنگی و اجتماعی و یا همان چیزی که در انتقال تکنولوژی و دانش به آن «فن‌آوری هم‌پایانه» گفته می‌شود فاصله خواهند داشت و مورد وثوق و پذیرش فرهنگی و جامعه نخواهند بود.

به عبارتی باید بگویم، تغییر نگرش با تغییر زاویه دید مهم است. بنابراین به‌قول معروف، چشم‌ها را باید شست. در این صورت است که امور به سبک و صیاق درست و ریشه‌ای درمان می‌شود. در درمان بالینی هم متخصص باید ببیند که بیمار در بروز بیماری به کجای بدن خود اشاره می‌کند. یک مطلبی در علم وجود دارد به نام Perspectivism «چشم‌اندازگرایی». در چشم‌اندازگرایی است که باید یک مسئله را خوب ورانداز کرد و از ابعاد گوناگون مطلع شد و آنرا مورد ارزیابی قرار داد. در این صورت است که باید گفت «شناسایی مسئله مهم‌تر از حل مسئله خواهد بود».

به نظر شما ترغیب مردم و کشاورزان به محیطهای تحت کنترل مثل شهرکهای کشاورزی چقدر اهمیت دارد و باید چگونه انجام شود؟

همانگونه که عرض نمودم باید با استفاده از روش‌های مناسبی مثل شهرک‌های کشاورزی و استفاده بهینه، ‌روش‌های تشویقی و ترویجی و از طرفی معرفی پایلوت‌های موفق، مردم را به سمت تولید بهینه و با کیفیت سوق داده و سعی کنیم تعادل را به سمت تولید رهنمون شویم. یعنی آن چیزی که در اقتصاد کلان تحت عنوان «تراز» نامیده می‌شود را به درستی تدوین و تدارک نماییم. این کار با حمایت و آگاهی بخشیدن به کشاورزان و هدایت آنان امکان‌پذیر خواهد بود. به‌طوری‌که جذابیت عملیات غیر مولد کم شده و مردم به سوی تولید بیشتر گرایش پیدا نمایند. در ادامه باید متذکر شوم که فرهنگ‌سازی نیز کار بسیار دشواری است و متأسفانه اگر انسان به کاری و یا عادتی پایبند و مقید شده باشد به سختی از آن جدا شده و روش‌های جدیدی را تجربه نخواهد کرد. این کار را توانسته‌ایم با ایجاد پایلوت‌های موفق در عرصه کشاورزی به انجام برسانیم که نمونه‌های بسیار ارزشمندی را خود مردم و سرمایه‌گذاران رقم زده‌اند و حتماً قابل بازدید و استناد خواهند بود.

جناب دکتر عزیز در پایان اگر صحبت نهایی مدنظرتان میباشد، ممنون میشوم آن را بیان بفرمائید؟

ضمن سپاسگذاری از هوشمندی  شما در طرح سؤالات اساسی، همانگونه که مستحضرید استفاده از ابزارهایی مثل استانداردها و مفاهیمی مثل مسئولیت اجتماعی می‌توانند راهگشا باشند و به‌عنوان یک ابزار و معیار ما را هدایت نمایند. بدون ابزار و برنامه مناسب قطعاً راه به جایی نخواهیم برد. به‌عنوان نمونه خدمت شما عرض می‌نمایم، که اگر بخواهیم کشور را از منظر امنیت غذایی ارتقاء دهیم و به سمت خودکفایی کامل برویم، باید استفاده از منابع زیستی را با معیارها و اندازه‌های علمی هم‌گام نماییم. روش‌های تولید آنها را با استفاده از سبک تفکر مردم و سبک زندگی این مرز و بوم و هنجارهای اجتماعی و بومی خود تنظیم کنیم. باید منطق فازی را مدنظر قرار دهیم و بازگشت به فطرت و خویشتن را با رویکردهای فازی و مدرن همراه کنیم. با زیست بوم و Biodiversity (تنوع زیستی) آشتی کنیم و با آن احترام بگذاریم و بدانیم منابع تجدیدناپذیر دائماً در دسترس نخواهند بود و تنوع زیستی لزوم ادامه حیات و ضریب اطمینانی برای پایداری بیشتر خواهد بود.

باید قدر آب، خاک و هوای پاک را بدانیم. مثلاً بدانیم برای کشت فلان محصول چقدر آب و یا تقویت‌کننده موردنیاز است. باید بدانیم، آیا تولید و استفاده از این محصول از نظر فرهنگی و ذائقه برای ما به صرفه‌تر و تجاری‌تر خواهد بود یا خیر. آیا در راستای همزیستی متعامل با اقلیم در حال تولید و رشد هستیم. آیا تولید فلان محصول بر پایداری، اقتدار و امنیت غذایی ما تأثیر مؤثری خواهد داشت. در کنار این مسائل استفاده از اپلیکیشن‌های بسیار قوی که در اقصی نقاط کشور قابل اجرا باشند و هوشمندسازی نیز بسیار مؤثر خواهد بود. متأسفانه ما بین سنت و مدرنیته گیر کرده‌ایم و در جاهایی به‌طور سنتی عمل کرده و آبیاری غرقابی انجام می‌دهیم و در جای دیگر به سراغ روش‌های ایرپونیک و یا هیدروپونیک می‌رویم!

باید این را قبول کنیم که حتی در استفاده از سیستم‌های تحت کنترل مثل شهرک‌های کشاورزی که ابزاری بسیار قابل اتکاء در امنیت غذایی، پایداری، اقتدار و خودکفایی هستند هم باید با صرفه و صلاح اقتصادی و صیانت از سرمایه‌های پایه‌ای کشاورزی به کشت محصولات مختلف مبادرت نماییم و هرچه بیشتر از روش‌های نوین و بهینه بهره‌مند شویم.

در کنار آن استفاده از زنجیره تولید و ارزش‌آفرینی، تأسیسات، حمل و نقل، انبارها، صنایع بسته‌بندی و سورتینگ در کنار مدیریت مزرعه جایگاه ویژه‌ای دارند. شهرک‌ها و قطب‌ها و حتی همکاری تنگاتنگ بین اتحادیه‌ها، اصناف و انجمن‌ها اهم واجبات است. و این‌ها روش‌هایی هستند که باعث هم‌افزایی بیشتر می‌شود تا در کنار هم آموزش ببینیم و هم همدیگر را از دانش خود بی‌بهره نکنیم. روش مهارت‌آموزی سینرگوژیکی (یادگیری با هم) را تدارک ببینند و با هم پیش برویم و در نهایت به همان مدل «مدیریت اسبچه خزری» برسیم.

تشکل‌ها و نظام‌های بهره‌برداری به‌عنوان عامل پرقدرت و اصلی هماهنگ کننده این ارتباطات بسیار حائز اهمیت هستند. از طرفی پایلوت نمودن محصولات جدید برای بازارهای داخلی و همچنین خارجی، جهت ارزآوری در راستای تجهیز لوازم و ادوات، تقویت‌کننده‌ها و دیگر موارد حائز اهمیت هستند. این را هم نباید فراموش نکنیم روش‌های بومی و قدیمی ایرانی بسیار کارساز هستند و لازم است، از آنها به نحو درستی بهره‌مند بشویم. از تحصیل کردگان و دانش آموختگان رشته‌های علوم انسانی مانند: مدیریت، بازرگانی، اقتصاد، روانشناسی و شاخه‌های آن علی‌الخصوص روانشناختی و تربیتی و امثالهم استفاده بیشتری داشته باشیم. این گونه رشته‌ها هستند که مغز حسابگر و تکنولوژی سرد، اندام ولرم، قلب گرم و ایمان راسخ را به هم متصل نموده و ‌با روش‌های مدیریتی اقتضایی، تمام مولفه‌ها را به نحو درستی در کنار هم بازآفرینی و متعامل می‌کند. با تفکر و شناسایی درست مسئله قطعاً راه‌حل‌های بسیار سهل و مؤثری را به وجود خواهند آورد. در پایان امیدوارم که همانند کشورهای توسعه‌یافته، سرانه مواد غذایی و پروتئین در ایران نیز افزایش پیدا کند، چرا که طبق آمارهای جهانی، مصرف سرانه پروتئین رابطه مستقیم با توسعه دارد.

امیدوارم روزی کشاورزی در اولویت توسعه و مردم کشور قرار گیرد و متخصصین ایرانی بر بلندای دانش جهانی بدرخشند.

به قول مولانا:

روح‌های زیبا و متعالی با تربیت درست می‌توانند زیبایی‌ها را درک کنند.

چون شدی زیبا بدان زیبا رسی  ** که رهاند روح را از بی‌کسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا